حواست هست؟؟؟؟؟؟؟؟
- ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۲۲
من حاضر نیستم برده دیگری بشودم ( در صورتی که این بردگی مادی نیست یعنی
واقعا نیروی او استخدام نمیشود ، فقط روحش استخدام میشود ، بدنش که
استخدام نمیشود ) ، این یک نوع بردگی است . رات هم هست ، بردگی است
. اما بردگی ای است که تن انسان برده نشده است لکن روح انسان واقعا
برده شده است . رباعی ای است منسوب به علی ( ع ) یعنی در آن دیوان
معروف است ، میفرماید :
کد کد العبد ان احببت ان تصبح حرا |
و اقطع الامال من مال بنیآدم طرا |
لا تقل ذا مکسب یزری فقصد الناس ازریانت ما استغنیت عن غیرک اعلی
الناس قدرا
میفرماید اگر دلت میخواهد آزاد زندگی کنی مثل بندگان و بردگان زحمت
بکش ، کار کن ، رنج بکش ، و چشم از مال فرزندان آدم عمو ماهر که
میخواهد باشد ، ولو حاتم طائی باشد ، ببند . یعنی نمیگویم چشم طمع از مال
مردم پست و دنی ببند نه ، حتی چشم طمع ببند از مال مردم سخی ، با جود
وکرم مثل حاتم طائی . بعد میگوید بعضی از افراد ، وقتی برخی ازشغلها به
آنها پیشنهاد میشود ، میگویند کارگریکن ، بیل بزن ، میگوید این کار پستی
است ، حمالی کن ، میگوید پست است . میفرماید هر کاری ، هر چه هم که تو
آن را پست گمان بکنی پستتر از اینکه دست طمعت پیش دیگری دراز باشد
نیست . لاتقل ذا مسکسب یزری فقصد الناس ازری چیزی از این پستتر نیست
که تو به قصد مردم بروی ، به این قصد بروی که از مردم چیزی بگیری ،
ر
سعدی در گلستان میگوید دو تا برادر بودند یکی توانگر و دیگری درویش .
توانگر به قول او در خدمت دیوان بود ، خدمتگزار بود ، ولی آن درویش یک
آدم کارگر بود و به تعبیر سعدی از زور بازوی خودش نان میخورد . میگوید
برادر توانگر یک روز به برادر درویش گفت برادر ! تو چرا خدمت نمیکنی
از این مشقت برهی ؟ تو هم بیا مثل من در خدمت دیوان تا از این رنج و
زحمت و مشقت ، از این کارگری ، از این هیزم شکنی ، از این کارهای بسیار
سخت رهایی یابی . میگوید برادر درویش جواب داد : تو چرا کار نمیکنی تا
از ذلت خدمت برهی ؟ تو به من میگویی تو چرا خدمت نمیکنی تا از رنج و
مشقهت کار برهی ، من به تو میگویم تو چرا کار نمیکنی ، متحمل رنج و
مشقت نمیشوی تا از ذلت خدمت برهی ؟ این ، خدمت را با آن همه مال و
ثروت و تواناییای که دارد ولی چون خدمت است ، چون سلب آزادی است ،
چون خم شدن پیش غیر است ، ذلت تشخیص میدهد . بعد میگوید : خردمندان
گفتهاند که نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و در خدمت دیگری
ایستادن .
به دست آهن تفته کردن خمیر |
به از دست بر سینه پیش امیر |
در این زمینه خودتان ممکن است مطالب زیادی بدانید . من میخواهم شما
این را از جنبه روانشناسی تحلیل بکنید . این حه حسی است در بشر که رنج و
زحمت و مشقت و کار کردن و هیزم شکنی و فقر و مسکنت و همه اینها را
ترجیح میدهد بر اینکه دست به سینه پیش کسی مانند خود بایستد . اسم این
را هم اسارت میگذارد ، میگوید