جیززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززه؟
گروه فرهنگی صبح امید | جمعه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ق.ظ
- ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۲۷
تمام شاگردان هم یکجا رفتند به درس او .
این انصاف چیست در بشر ؟ صد در صد قیام علیه منافع خود است . از آن ساعت آقا سید حسین جزء شاگردان شیخ انصاری شد یعنی یک مرجعیت ( میدانید مرجعیت از جنبه دنیایی انسان حساب بکند ، بسیار مقام عالی ای است ) را اینجور از خودش سلب کرد و عملا به دیگری تفویض نمود . آیا نفس این آدم احساس نمیکرد آقایی چیست ؟ مدرس بودن چیست ؟ احترام چیست ؟ خوب مسلم او هم مثل ما از احترام خوشش میآمد . او هم مثل ما از سیادت و آقایی خوشش میآمد نه اینکه خوشش نمیآمد . اما این مرد یک روح عالی متعالی آزادی داشت که توانست درباره خودش و آن شخص قضاوت بکند و علیه خودش حکم صادر بکند . این معنی اینست که انسان شخصیت مرکبی دارد . انسان گناه مرتکب میشود ، بعد خودش را ملامت میکند . این ملامت وجدان یعنی چه ؟ این عذاب وجدان که همه شنیدهاید یعنی چه ؟ دولتهای استعماری افرادی را طوری تربیت میکنند که وجدان در اینها بمیرد . در عین حال موقعش که میشود ، وجدانی که خیال میکنند مرده است ، باز یک چراغ کوچکی در آن روشن و زنده است . خلبان هیروشیما را اصلا برای یک چنان جنایتی تربیت کرده بودند ولی وقتی که رفت بمب خودش را انداخت و بعد هم نگاه کرد به شهری که در آتش میسوخت و دید مردم بیگناه ، پیرمرد ، پیرزن ، بچه کوچک ، افرادی که اساسا در میدان جنگ وارد نشدهاند دارند چه جور در میان آتش دست و پا میزنند ، از همان ساعت حالش بهم خورد . بعد در آمریکا |
http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/video/T-vzVE2OIWRx8e9bASBETYpYYZj50sm6-rHEl7TFIwc_-w8ZYwHADQ/s/
f0b1fbf19db8e3f7d4cf88323d70bbda
http://bayanbox.ir/view/mp4/5480699012959415913/Rec-002.mp4
فضیلت با دیگری است .
مرحوم سید حسین کوه کمری ، از بزرگان اکابر علما و از مراجع تقلید زمان
خودشان بودند . آذربایجانی هم هستد . ایشان عمومی مرحوم آیة الله حجت کوه
آقا سید حسین می آمد تدریس میکرد . یک روز مرحوم آقا سید حسین وارد مسجد
میشود . از بازدیدی بر میگشت ، دید دیگر فرصت نیست که برود خانه و دو مرتبه بر میگردد . هنوز حدود یک ساعت به درس مانده بود ، گفت میرویم در مسجد مینشینیم تا موقع درس بشود و شاگردان بیایند . رفت دید یک شیخ به اصطلاح ما جلنبری هم آن گوشه نشسته برای و سه نفر تدریس میکند . او هم همان کنار نشست ولی صدایش را میشنید ، حرفهایش را گوش کرد دید خیلی پخته دارد تدریس میکند و رسما استفاده میکند . حالا آقا سید حسین ، یک عالم متبحر معروف قریب المرجعیت و این ، یک مرد مجهولی که تا امروز او را اساسا نمیشناخته است . فردایش گفت حالا امروز هم کمی زودتربروم ، ببینم چگونه است ، آیا واقعا همینطور است ؟ فردا عمدا یک ساعت زودتر رفت . باز یک کناری نشست ، گوش کرد ، دید تشخیص همان است که دیروز بود ، راستی این مرد ، مرد ملای فاضلی است واز خودش فاضلتر . گفت یک روز دیگر هم امتحان میکنیم . یک روز دیگر هم همین کار را کرد . برایش صد در صد ثابت شد که این مرد نا معروف مجهول از خودش عالمتر است وخودش از او میتواند استفاده کند . بعد رفت نشست ، شاگردانش که آمدند ( هنوز آن درس تمام نشده بود ) گفت شاگردان ! من امروز حرف تازهای برای شما دارم . آن شیخی که می بینید آن گوشه نشسته ، ازمن خیلی عالمتر و فاضلتر است . من امتحان کردم ، خود من هم از او استفاده میکنم ، اگر راستش را بخواهید من و شما همه با همدیگر باید برویم پای درس او ، یا الله ما که رفتیم . خودش از جا بلند شد و |