روی خط کتاب آزادی معنوی- 133
است ، اگر بعد از آنکه تمام جوانانش هم کشته شدند ، لشکریان عمر سعد
توبه میکردند ، میگفت توبه همه تان را قبول میکنم ، بدلیل اینکه یزید بن
معاویه بعد از حادثه کربلا به علی بن حسین ( ع ) میگوید : آیا اگر من توبه
کنم قبول میشود ؟ فرمود : بله ، تو اگر واقعا توبه کنی قبول میشود ، ولی
او توبه نکرد . حر ، به حسین ( ع ) گفت : آقا اجازه بده من بروم به
میدان ، جان خودم را فدای شما بکنم . فرمود تو مهمان ما هستی ، از اسب
بیا پائین ، چند لحظهای اینجا باش . عرض کرد : آقا ! اگر اجازه بدهید
من بروم بهتر است . این مرد خجالت میکشید ، شرم داشت . چرا ؟ چون با
خودش زمزمه میکرد که خدایا من همان گنهکاری هستم که برای اولین بار دل
اولیاء ترا لرزاندم ، بچههای پیغمبر ترا مرعوب کردم . چرا این مرد حاضر
نشد در کنار حسین بن علی بنشیند ؟ چون اندیشید که در حالیکه من
اینجانشستهام ، نکند یکی از بچههای حسین بیاید وچشمش به من بیفتد و من
غرق در شرمندگی و خجالت بشوم .
و لا حول و لا قوش الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله
الطاهرین .
بسمک العظیم الاعظم ، الاعز الاجل الاکرم یا الله . . . اللهم اقض
حوائجنا ، و اکف مهماتنا ، و اشف مرضانا ، و ارحم موتانا و اد دیوننا ،
و وسع فی ارزاقنا ، و اجعل عاقبة امورنا خیرا ، و وفقنا لما تحب و ترضی
.
رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصلوات .
- ۹۶/۰۴/۰۱