کافه کتاب؟
گروه فرهنگی صبح امید | جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۳۱ ق.ظ
عاشقانه هایشان را بازگو می کنم....
از قدم و صمد....
از قدمی که به واسطه ی قدم خیرش برای سلامتی آقا جان ، شده بود قدم...
و از دلدادگی صمد که به شوق دیدن قدم ،برگه ی مرخصی خود را دستکاری کرده بود تا شاید یک روز بیشتر او را ببیند .اما نمی دانست که قدم آقاجانش را بیش تر از او دوست دارد....
شاید ، آن روز در پله ها ، وقتی که دختر 14-15 ساله ی چادری را دید ، باید می فهمید که چرا دخترک بدون اینکه جوابی برای سلامش داشته باشد ، با سرعت هر چه تمام تر آن جا را ترک کرد. او هنوز 14 سال بیش تر نداشت. او بود و دنیای دخترانه اش و هیچ دوست نداشت که صمد به آن راه پیدا کند...
کلمه یا جمله ایی در وصف این کتاب ندارم.....
معرکه...بی نظیر...نمی دانم! شاید عشق بهترین توصیف باشد....
- ۹۵/۰۲/۳۱