روی خط کتاب آزادی معنوی-47
گروه فرهنگی صبح امید | شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۴۷ ق.ظ
که فرزند پیغمبرشان را شهید کردند " . میگویند بعدها استغفار میکرد که
چرا من این چند کلمه را که غیر ذکر بود به بان آوردم . همین آدم در دوران امیرالمؤمنین علی ( ع ) جزو سپاهیان ایشان بوده است ، یکروز آمد خدمت امیرالمؤمنین عرض کرد : یا امیرالمؤمنین انا شککنا فی هذاالقتال . " انا " را هم که میگوید معلوم میشود که او نماینده عدهای بوده است . یا امیرالمؤمنین ! ما درباره این جنگ شک و تردید داریم ، میترسیم این جنگ ، جنگ شرعی نباشد . چرا ؟ چون ما داریم با اهل قبله میجنگیم ، ما داریم با مردمی میجنگیم که آنها مثل ما شهادتین میگویند ، مثل ما نماز میخوانند ، مثل ما رو به قبل میایستند . و از طرفی شیعه امیرالمؤمنین بود نمیخواست کناره گیری کند گفت یا امیرالمؤمنین ! خواهش میکنم به من کاری را واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد ، من را به جائی و دنبال مأموریتی بفرست که در آن شک نباشد ( 1 ) . امیرالمؤمنین هم فرمود بسیار خوب اگر تو شک میکنی پس من تو را به جای دیگری میفرستم . نمیدانم خودش تقاضا کرد یا ابتداء حضرت او را به یکی از سر حدات فرستادند که در آنجا هم باز سرباز بود . کار سربازی میخواست انجام بدهد اما در سر حد کشور اسلامی که اگر احیانا پای جنگ و خونریزی بمیان آمد طرفش کفار یا بت پرستان باشند ، غیر مسلمانها باشند . خوب پاورقی : |
- ۹۵/۰۱/۲۱