ثبات ولایت فقیه با استناد به حدیث « العلماء ورثة الانبیاء »
یکی از بحثهایی که در باب ولایت فقیه مطرح است ادلهی اثبات این ولایت است. احادیث فراوانی در این زمینه وارد شده که نشاندهنده دغدغهی ائمه اطهار (علیهم السلام) و توجه آنها به این امر خطیر بوده است.
یکی از این روایات که در اثبات ولایت فقیه مورد استفاده فقهای عالی مقام قرار گرفته است حدیث معروف «العلماء ورثة الانبیاء» میباشد.
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ؛ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْیُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَا دِرْهَماً، وَ لکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ، فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ، أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ»[1].
از این حدیث شریف که امام صادق (علیه السلام) از پیغمبر (صلى الله علیه و آله) نقل نموده و دارای سندی صحیح میباشد، مطالب زیر قابل برداشت است:
1- علماء، وارثان انبیاء هستند.
2- انبیاء، دینار و درهم به ارث نگذاشتند.
3- انبیاء، علوم الهى را به ارث گذاشتند.
4- علوم الهى انبیاء (علیهم السلام)، به صورت احادیث، به علماء دینى توریث و به ارث گذاشته شده است.
بنابر آنچه گفته شد همانگونه که انبیاء دارای مقام خلافت و حاکمیت و ولایت بر مردم بودند؛ علماء نیز بعد از آنها این مقام و ولایت را از آنها ارث میبرند چون به تصریح حدیث مذکور علماء وارث انبیاء هستند.
علامه آیت الله جوادی آملی در اینباره میگوید: «آنچه از حدیث معروف ان العلماء ورثة الانبیاء بر میآید، همانا جعل وراثت و دستور جانشینى و فرمان وارث بودن علماى دین نسبت به احکام الهى است و جعل وراثت و انشاء جانشینى، غیر از نصب فقیهان دین شناس، چیز دیگرى نخواهد بود»[2].
ممکن است کسی اشکال کند و بگوید آنچه علماء از انبیاء ارث میبرند، علوم انبیاء است نه خلافت و ولایتشان. ارث بردنِ علمِ انبیاء چه ربطی به خلافت و حکومت علماء بر مردم دارد؟
در جواب این گروه باید گفت علومى که در ضمن احادیث ماثور، به عالمان دین میرسد، وظیفه علما را مشخص میکند؛ یعنى علومى که درباره تهذیب و تزکیه نفوس به علماى اخلاق منتقل میشود، وظیفه آنان را در تزکیه نفوس خود و تربیت نفوس دیگران معین مینماید و علومى که درباره وجوب و حرمت، حلال و حرام، قصاص و حدود و تعزیرات، جهاد، دفاع و مانند آن به فقهاء منتقل میشود، رسالت آنان را در عمل و اِعمال، و در قبول و اجراى آن احکام معلوم میکند؛ زیرا ارثِ چنین احکام اجرائى، بدون اِعمال و اجراى آنها معنا نخواهد داشت و همان گونه که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) آن احکام را از طریق وحى به منظور اجرا دریافت کرد، عالمان دین، آنها را از طریق ارثِ حدیث، براى عملى ساختن، فرا میگیرند، وگرنه آنچه به عالمان دین میرسد، صرف تلاوت آیات احکام و قرائت احادیث جهاد، دفاع، حدود، تعزیرات، و نظایر آن خواهد بود و هیچ یک از این امور مزبور را «ارث» نمیگویند.
«در ارث، همواره یک نوع خلافت و جانشینى وارث نسبت به مورث مطرح است. بنابراین، احکام فقهى که در زمان انبیاء (علیهم السلام) به منظور عمل و اِعمال تلقى میشد، اکنون که آن ذوات نورانى رحلت فرمودهاند و عالمان دینى به وراثت آنان قیام کردهاند، باید همانند مورثانشان اقدام کنند تا احکام دینى، در بوته ذهن و موطن کتاب و معهد درس و قلمرو زبان، محصور نگردند؛ بلکه از علم؛ به عین آید و از گوش؛ به آغوش».[3]
پاورقی:
[1] کافی (طبع دارالحدیث)، ج1، ص 77
[2] ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، چاپ دهم نشر اسراء، ص 190
[3] همان، ص 189
پاورقی:
[1] کافی (طبع دارالحدیث)، ج1، ص 77
[2] ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، چاپ دهم نشر اسراء، ص 190
[3] همان، ص189
منبع : رهروان ولایت- ۹۴/۱۲/۱۴