روی خط کتاب آزادی معنوی -130
« اذا رایت ذنوبی فزعت و اذا رأیت کرمک طمعت » (1) از علی بن الحسین
است ، خدای من ، مولای من ، آقای من ! چشمم که به گناهان خودم میافتد ،
خوف و فزع و ترس مرا فرا میگیرد اما یک نظر که بتو میکنم ، رحمت ترا
که میبینم ، رجاء وامید در دل من پیدامیشود . من همیشه در میان خوف و
رجاء هستم ، بهیک چشم بخودم نگاه میکنم ، خوفمرا میگیرد ، به چشم دیگر
بتو نگاه میکنم ، رجاء بر من غالب میشود . بله آنها چنین بودند . دو
کلمه هم ذکر مصیبت برای شما بکنم :
در عصر تاسوعا لشکر عمر سعد طبق دستور عبیدالله زیاد حمله کردند . همین
شبانه میخواهند باحسین ( ع ) بجنگند . حسین به وسیله برادرش ابوالفضل
العباس از اینها میخواهد که یک شب را مهلت بدهند . میگوید برادرجان !
به اینها بگو همین امشب را به ما مهلت بدهند ، من فردا میجنگم . من اهل
تسلیم نیستم ، میجنگم اما یک امشبرا به ما مهلت بدهند ، فردا . ( وقت
غروب بود ) بعد برای اینکه گمان نکنند که حسین میخواهد دفع الوقت بکند
، این جمله را گفت : برادر ! خدا خودش میداند که من مناجات با او را
دوست دارم . من میخواهم امشب را به عنوان شب آخر عمرم باخدای خودم
مناجات بکنم و شب توبه واستغفار خودم قرار بدهم . آن شب عاشورا اگر
بدانید چه شبی بود ! معراج بود ، یک دنیا شادی و بهجت و مسرت حکمفرما
بود . در آنشب خودشان را پاکیزه میکردند ، حتی موهای بدنشانرا میستردند
. خیمهای بود به نام خیمه تنظیف . کسی داخل خیمه بود ، دو نفر دیگر
پاورقی :
1 - دعای ابوحمزه ثمالی .
- ۹۶/۰۳/۱۸