شعری از شهید آیت اللّه مطهری در غم فراق امام خمینی
گروه فرهنگی صبح امید | جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۵ ب.ظ
از 15 خرداد که در زندان شهربانی بودیم آقای بکائی تبریزی اشعار ذیل را که از مردی به نام «ذوالقدر» می باشد در پشت مثنوی من به عنوان یادگار نوشتند:
نشد ابرو خم از سنگینی بار قفس ما را
که این سنگین سبکتر باشد از بال مگس ما را
به رغم عدل و آزادی خلاف هر چه در عالم
به جرم راستی افکنده در زندان عسس ما را
تُنُک پر مایگان توبه فرما را ز ما برگو
گرانجانیم و نتواند خریدن هیچ کس ما را
خود آزادی به دست آور که کس نفرستد این گوهر
از آن سوی بحار و ساحل رود ارس ما را
دموکراتش لقب بخشند هر خود رأی و خودکامی
در این مکتب که معنی واژگون گردیده اسما را
ز بیت المال ملت گنجها سهم تبه کاران
بیات آجر و صبحانه ی آب و عدس ما را
*** اینجانب با این که فاقد طبع شعر است یک روز اشعار بالا را با ابیات ذیل استقبال کرد:
ز منزلگاه آن محبوب، یاران را خبر نَبْوَد
همی آید به گوش از دور آواز جرس ما را
صبا از ما ببر یک لحظه پیغامی به روح اللَّه
که ای یاد تو مونس روز و شب در این قفس ما را
به رغم کوشش دشمن نخواهد بگسلد هرگز
میان ما و تو پیوند تا باشد نفس ما را
سزاوار تو ای جان کنج زندان نیست منزلگه
سزد گر خون ببارد از دو دیده هر نفس ما را
- ۹۵/۰۳/۱۴